۳- ناداری و فقر یکی از بهانههایی که همیشه مانع ازدواجها بوده و مشکل ازدواج را پیچیده نموده، حتی پس از ازدواج، کانون گرم را به سردی و جدایی تبدیل کرده، فقر و ناداری است.
بسیاری به خاطر اینکه خواستگار فقیر است، یا شغل پردرآمد ندارد، جواب منفی به او دادهاند و بسیاری برای خواستگاری به در خانه مستمندان نمیروند، بلکه سراغ ثروتمندان را میگیرند.
چنین افرادی از زن و مرد، قطعاً بدانند که ازدواج بر اساس مال و منال (نه بر اساس انسانیّت و اخلاق) هرگز ازدواج صحیح و منطقی نخواهد بود.
بسیاری به خاطر فقر و تهیدستی، ازدواج نمیکنند و تصور میکنند که باید نخست زندگی مادّی تکمیل باشد و بعد ازدواج کرد. همین تصوّر نادرست، سالهای طولانی، آنها را از نعمت ازدواج محروم نموده است. چقدر از دختران زیبا و نیکویی که به جرم فقر مادّی خانوادگی در خانه ماندهاند.
اینگونه اندیشیدن، هرگز با اصول اسلام و روح خداپرستی، سازگار نیست؛ چه بسیار افرادی که قبل از ازدواج، فقیر و خانه به دوش بودند؛ ولی ازدواج، نخستین پایه رشد معنوی و مادّی آنها گردید.
از آنجا که بهانه فقر و ناداری، برای فرار از زیر بار ازدواج، یک بهانه عمومی در همه زمانها بوده و هست، قرآن به عموم مسلمانان خطاب میکند که نگران فقر و تهیدستی نباشید:
«إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»؛[1]
«اگر فقیر و تهیدست هستند، خداوند آنها را از فضل خود بینیاز میسازد. خداوند وسعت بخش و آگاه است».
رسول خدا(ص) فرمود: کسی که از ترس فقر و هزينه عیالمندی، ازدواج نمیکند، سوءظن به خدا دارد.
جوانی به حضور پیامبر(ص) آمد و از فقر خود شکایت کرد. پیامبر(ص) به او فرمود: ازدواج کن.
بار دیگر باز نزد آن حضرت آمد و از فقر و ناداری خود، گله کرد. باز پیامبر(ص) فرمود: ازدواج کن.
او برای بار سوم نزد پیامبر(ص) آمد و از تهیدستی خود سخن گفت، باز همان پاسخ را شنید. او ازدواج کرد و وضع مالی او خوب شد.
شخصی از امام صادق(ع) پرسید: آیا این روایت (فوق) صحیح است؟
امام صادق(ع) فرمود:
«نَعَمْ، اَلرِّزْقُ مَعَ اَلنِّسَاءِ وَ اَلْعِيَالِ»؛
«آری، روزی همراه زنان و فرزندان است».[2]
دلیلش این است که (همانگونه که قبلاً گفتیم) انسان تا مجرّد است، احساس مسئولیّتش در توسعه زندگی، اندک است. نه ابتکار و نیرو و استعداد خود را به اندازه کافی، برای کسب درآمد مشروع بسیج میکند و نه هنگامی که درآمدی پیدا کرد، در حفظ و بارور کردن آن میکوشد؛ ولی بعد از ازدواج، شخصيّت طفیلی او به خودکفایی و استقلال و زیست اجتماعی تبدیل میگردد و برای حفظ آبروی خود و همسر و فرزندانش تمام هوش و نیروی خود را به کار میگیرد. از اینرو در مدّت کوتاهی میتواند بر فقر، پیروز گردد.
حضرت رضا(ع) فرمود: هرگاه مردی که دین و اخلاقش را پسندیدی برای خواستگاری دخترت آمد، جواب مثبت به او بده. فقر و تهیدستی او، مانع تو از جواب مثبت نشود؛ زیرا خداوند میفرماید:
«إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»؛
«اگر فقیر باشند، خداوند آنها را از فضل خود بینیاز میکند».
***
راهحل مشکل فقر، این است که همه همّت کنند تا تشریفات و مخارج غير لازم ازدواج حذف گردد و هزینههای بیجا از میان برود و ساده زیستی و توجّه به معنویات، به عنوان اصل، دنبال شود تا ازدواج و تداوم آن، برای همگان، آسان باشد.
پیشوایان بزرگ اسلام و علمای ربّانی، همواره میکوشیدند تا از تجمّلات و تشریفات بکاهند که قبلاً نمونههایی از آن بیان گردید. برای روشن شدن بیشتر، در اینجا نیز به ذکر چند حادثه درسآموز میپردازیم:
١- روزی، علی(ع) که سخت در فشار گرسنگی بود، به همسرش فاطمه(س) فرمود: آیا در نزد تو غذایی هست تا از آن بهرهمند گردم؟
فاطمه (س) گفت: نه: غذایی نیست، جز اندکی که دو روز است از آن نخوردهام و برای کودکانم حسن و حسین(ع) میاندوختم و به آنها میدادم.
على(ع) فرمود: پس چرا به من نگفتی، تا به دنبال غذا بروم و تحصیل کنم؟
فاطمه(س) در جواب گفت:
«إِنِّي لَأَسْتَحْيِي مِنْ إِلَهِي أَنْ تُكَلِّفَ نَفْسَكَ مَا لاَ تَقْدِرُ عَلَيْهِ»؛
«از خدای خودم شرم کردم که خود را بر چیزی که بر آن دست نمییابی، به زحمت اندازی».
على(ع) از خانه بیرون آمد و یک دینار از شخصی قرض گرفت. همین که خواست با آن غذایی برای اهل خانه تهیّه کند، چشمش به مقداد خورد. فرمود: ای مقداد! در این گرمای داغ برای چه بیرون آمدهای؟
مقداد که مانند علی(ع) برای تحصیل نان و غذا با دست تهی از خانه بیرون آمده بود، جریان را عرض کرد. علی(ع)همان یک دینار را به مقداد داد و با دست خالی به خانه بازگشت.[3]
البته هیچ بانویی اینگونه تحمّل سازش با شوهر را که در شدّت فقر است ندارد؛ ولی اگر زن و شوهر در برابر هیولای فقر، یک مقدار بتوانند به پیروی از حضرت زهرا(س) و شوهرش تحمّل نمایند، همین تحمّل، نقش مهمّی در ادامه زندگی خواهد داشت. به هر حال، زندگی فراز و فرودی دارد. قهرمان کسی است که در سختیها و دشواریها، انسانیّت و اخلاق خود را حفظ کند و شریک غم همسرش گردد.
۲- آیتالله وحید بهبهانی (سید محمّدباقر بن محمّد اصفهانی متوفّی ۱۲۰۵) از مراجع تقلید و فیلسوفهای بزرگ اسلام است. استاد شهید علّامه مطهری(ره) نقل میکند:
وحید بهبهانی دو پسر داشت؛ یکی به نام آقا محمّدعلی و دیگری به نام آقا محمّد اسماعیل. این مرد بزرگ، روزی عروسش (زن آقا محمّد اسماعیل) را دید که لباسهای فاخر پوشیده است. به پسرش اعتراض کرد که چرا برای زنت اینجور لباس میخری؟
پسر گفت:
«قُلْ مَنْ حَرََّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ»؛[4]
«بگو چه کسی زینتها و رزقها و غذاهای پاکیزه را که خداوند برای بندگانش آفريده، حرام کرده است؟».
مگر اینها حرام است؟ لباس فاخر و زیبا را چه کسی حرام کرده است؟
وحید گفت: پسرم! نمیگویم که اینها حرام است. البته حلال است. من روی حساب دیگری میگویم. من مرجع تقلید و پیشوای این مردم هستم. در میان مردم، ثروتمند و فقیر هست و افرادی که از این لباسها فاخرتر بپوشند هستند؛ ولی طبقات زیادی هم هستند که آنها نمیتوانند اینجور لباسها را بپوشند، بلکه لباس کرباسی میپوشند. ما که نمیتوانیم این لباس را که خودمان میپوشیم، برای مردم هم تهیّه کنیم و نمیتوانیم که آنها را در این سطح زندگی بیاوریم؛ ولی یک کار از ما ساخته است و آن همدردی کردن با آنهاست. آنها چشمشان به ماست. یک مرد فقیر وقتی که زنش از او لباس فاخر مطالبه میکند، یک مایه تسکین خاطر دارد و میگوید: گیرم ما مثل ثروتمندان نبودیم؛ ولی مثل خانه آقای وحید بهبهانی زندگی میکنیم. ببین آیا زن يا عروس وحید اینجور میپوشند که تو میپوشی؟ وای به وقتی که ما هم زندگی خود را مثل طبقه مرفّه و ثروتمند کنیم. این یگانه مایه تسلّی خاطر و کمک روحی فقرا هم از دست میرود. من به این منظور میگویم باید زاهدانه زندگی کنیم که زهد ما همدردی با فقر است.[5]
آری، داستان درسآموز فوق، به ما میگوید: باید همدردی با مستمندان داشت و تشریفات زائد را در زندگی حذف کرد و سادهزیستی را رعایت نمود تا مستمندان هم بتوانند، آبرومندانه به مزایای زندگی اجتماعی، هماهنگ با دیگران نائل شوند.
۳- درباره عالم بزرگ، ملّا صالح مازندرانی، داماد علّامه ملّا محمّدتقی مجلسی(ره) نوشتهاند: هنگام نوجوانی در خانه پدرش در مازندران بود. فشار فقر و تهیدستی باعث شد که پدرش احمد به او گفت: برای پیدا کردن کار و تأمین معاش مسافرت کن.
صالح از مازندران بیرون آمد شهر به شهر برای پیدا کردن کار میگشت تا به اصفهان آمد. چارهای نیافت، جز اینکه در یکی از مدارس علمیه اصفهان مشغول تحصیل علوم حوزوی شد. آنچنان تهیدست بود که شبها زیر نور چراغ عمومی مدرسه ساعتها میایستاد و مطالعه میکرد؛ زیرا چراغی در حجرهاش نبود. این طلبه فقیر از نظر درسی، پیشرفت خوبی کرده، نزد استادش، ملّا محمّدتقی مجلسی(ره) دارای مقام ارجمندی گردید که از آن پس به او ملّا صالح میگفتند. او در فکر ازدواج بود؛ ولی فقر و ناداری، مشکل سر راهش بود. علّامه محمّدتقی مجلسی (عالم بزرگ شیعه، پدر علامه محمّدباقر مجلسی بود که در سال ۱۰۷۰ قمری در اصفهان درگذشت). دختری بسیار با کمال و فاضل به نام «آمنه بیگم» داشت. روزی علّامه بعد از درس، ملّا صالح را به خلوت طلبید و به او گفت: اجازه میدهی همسری برایت انتخاب کنم؟
ملّا صالح، سر به زیر افکند و سپس اظهار موافقت کرد.
علّامه مجلسی(ره) برخاست و به درون خانه رفت و به دختر دانشمندش، «آمنه بیگم» گفت: شوهری برایت پیدا کردهام که سخت در فشار فقر است؛ ولی فاضل و دانشمند است. فقط این ازدواج، منوط به اجازه توست.
آمنه بیگم در پاسخ گفت:
پدر جان! فقر، عیب مردان نیست.
به این ترتیب، با کمال سادگی بدون اطوارهای زنانه، موافقت کرد و عقد ازدواج اجرا گردید. شب زفاف، ملّا صالح همسرش را بانوی بسیار با کمال یافت و با هم زندگی شیرینی داشتند و با کمال سادگی، زندگی خود را ادامه دادند و دارای شش پسر و یک دختر شدند.
ملّا صالح در سال ۱۰۸۱ یا ۱۰۸۰ درگذشت و قبرش کنار قبر علّامه مجلسی(ره) در کنار مسجد جامع اصفهان است.[6]
۴- آیتالله شیخ جعفر کبیر، از علما و مراجع تقلید بود (که به سال ۱۲۲۸ ه. ق در نجف اشرف درگذشت). این مرد بزرگ، طلبهای را دید که بعد از درس، میخواهد سؤالی کند؛ ولی خجالت میکشد. به او گفت: بفرما حاجتی داری؟ او گفت: نه.
شیخ تکرار کرد که از قیافهات پیداست، سؤالی داری. خاطرت جمع باشد، آن را انجام میدهم، بگو چیست؟
طلبه عرض کرد: قصد ازدواج دارم. به قلبم افتاده که داماد شما شوم.
آیتالله شیخ جعفر(ره) او را به اندرون خانه برد و دختر خود را همسر او گردانید و در همان شب، یک خانه (یا اتاق) برای او خالی کرد و همان شب، مراسم عروسی را با کمال سادگی برقرار ساخت و آن شیخ صاحب همسری خوب گردید.
شگفت اینکه آیتالله شیخ جعفر(ره) سحر همان شب، شخصاً به در خانه تازهعروس و تازهداماد آمد، در حالی که آب گرم برای آنها آورده بود، در را زد و گفت: برخیزید! برای شما آب گرم آوردهام، غسل کنید و نماز شب بخوانید.[7]
۵- مرجع تقلید بزرگ، استاد اعظم شیخ مرتضی انصاری (متوفّای ۱۲۸۱ ه. ق) با اینکه هر روز وجوهات بسیاری نزد او میآوردند، همیشه به کمترین هزینه زندگی قناعت میکرد و میفرمود: من یک نفر فقیر هستم، باید مانند یک تن از فقرا باشم.
او خواست دخترش را همسر برادرزادهاش کند. جهیزیّه بسیار ناچیزی برای او تهیّه کرد. یکی از وکلای او در بغداد به نام حاج محمّد صالح، عرض کرد: من همه مخارج عروسی را به عهده میگیرم. شیخ انصاری نپذیرفت و به او چنین اجازهای نداد و عروسی را با کمال سادگی برگزار نمود.[8]
آری، این ما هستیم که با دست خود، کارها را سخت میکنیم و به جای گشودن گرهها، بر گرهها میافزاییم. اگر تصمیم بگیریم، میتوانیم با دوری از تجمّلات و قانع شدن به کفاف زندگی، مشکلات را آسان کنیم و بهرهمندی از ازدواج را برای همه فراهم نماییم.
خودآزمایی
1- یکی از بهانههایی که همیشه مانع ازدواجها بوده و مشکل ازدواج را پیچیده نموده، حتی پس از ازدواج، کانون گرم را به سردی و جدایی تبدیل کرده، چیست؟
2- با توجه به حدیث امام صادق(ع) که فرمودند: «نَعَمْ، اَلرِّزْقُ مَعَ اَلنِّسَاءِ وَ اَلْعِيَالِ»؛ روزی همراه چه کسانی است؟
3- راهحل مشکل فقر چیست؟
پینوشتها: [1] نور / ۳۲.
[2] فروع کافی، ج ۵، ص ۳۳۰.
[3] اقتباس و تلخیص از کشف الغمّه، ج ۲، ص ۲۷ و ۲۸.
[4] اعراف / ۳۲.
[5] سیری در نهجالبلاغه، ص ۲۲۸.
[6] سفينة البحار، ج ۱، ص ۳۲۵ و ج ۲، ص ۴۱؛ مع علماء النجف الاشرف، ص ۷۷.
[7] اقتباس از قصص العلماء، ص ۱۹۵.
[8] سیمای فرزانگان، ج ۳، ص ۴۵۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی